سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! آموزگاران را ببخشای ـ سه بار فرمود ـ و عمرشان را طولانی کن وکسب و کارشان را رونق بخش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

قصه

ارسال‌کننده : علی ولی در : 92/11/26 8:59 عصر

(( ابنِ بابوَیه ))نقل کرده است که روزی حضرت رسول (ص) در سایه درختی نشسته بودند و در روز بسیار گرمی . ناگاه شخصی امد و جامه های خود را کند و در زمین گزم (داغ) می غلطید و گاهی شکم خود را و گاهی پیشانی خود را بر زمین (داغ) می مالید و می گفت : ای نفس ! بچش ، که عذاب الهی از این عضیم تر است . حضرت رسول (ص) به او نظر می فرمود . پس او جامه های خود را پوشید . حضرت او را طلبیدند و فرمودند که بنده خدا ! کاری از تو دیدم که از دیگری ندیده ام چه چیز تو را باعث بر این شد ؟ گفت : ترس الهی مرا باعث این شد ، و به نفس خود این گرمی را چشاندیم که بداند عذاب الهی را - که از این شدید تر است - تاب  ندارد . پس حضرت فرمودند که : از خدا ترسیده ای انچه شرط ترسیدن است ، و به درستیکه پروردگار تو مباهات کرد به تو با ملائکه سماوات . پس به اصحاب خود فرمود که نزدیک این مرد روید تا برای شما دعا کند . چون به نزدیک او امدند گفت : خداوندا! جمع کن امر همه را بر هدایت ، و تقوا را توشه ما گردان و بازگشت ما را به سوی بهشت گردان




برگرفته شده از کتاب زندگی پس از مرگ  مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره)



کلمات کلیدی : زندگی، پس، از، مرگ، مرحوم، حاج، شیخ، عباس، قمی، (ره)