ارسالکننده : علی ولی در : 95/4/6 1:13 عصر
در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد
محراب پر ز خون دل بوتراب شد
سیمرغ عشق، از قفس آزاد گشت باز
آری قسم به کعبه، علی(ع) کامیاب شد
لرزان اساس خلقت و سرگشته کائنات
جانها ز داغ او، همه در التهاب شد
پیچید در فضای جهان بانگ «قد قُتِل»
روح الامین به سوی زمین با شتاب شد
بر سر زدند جمله مَلَکهای آسمان
گریان، که پایگاه هدایت خراب شد
گیسوی شب، سپید شد از داغ مرتضی
وقت سحر، که صورتش از خون خضاب شد
کشتند چونکه شیر خدا را به سجدهگاه
دیگر برای کشتن حق فتح باب شد
جسمی به خاک رفت که جانها فدای اوست
داغی به جای ماند، که دلها کباب شد
التماس دعا
کلمات کلیدی :
شب،
قدر،
علی (ع)،
ضربت
ارسالکننده : علی ولی در : 92/12/11 10:30 عصر
زیباترین عکسها در تاریک ترین اتاقها ظاهر می شوند،هر وقت در تاریکترین نقطه زندگی ات قرار گرفتی محکم و استوار باش چون خداوند می خواهد از تو عکسی زیبا ظاهر کند
کلمات کلیدی :
زیباترین،
عکسها
ارسالکننده : علی ولی در : 92/12/11 10:27 عصر
ما ادما یه روزایی میزنیم جاده خاکی دیگه میگیم کم اوردیم خدا جون حالا این کم اوردن میتونه برای یه مشکلی یه غمی باشه و هر چیزی دیگه که فکرش میکنی
ولی به بن بست رسیدن از نظر من پایان زندگی نیست بلکه شروع زندگیه ،شروع زندگی که پیچ و خمشو دیگه از بری چشم بسته میری راه گم نمیکنی
خیلی وقت اونقدر دلم میگیره که جز خدا را چیزی یاد نمیکنم و فقط میخوام فریاد بزنم خدایااااااااااااااااااااااااااا
کلمات کلیدی :
ما،
ادما،
یه،
روزایی،
میزنیم،
جاده،
خاکی
ارسالکننده : علی ولی در : 92/12/4 8:53 عصر
از حضرت ((امام محمد باقر )) (ع) منقول است که زن زنا کاری در میان بنی اسرائیل بود که بسیاری از جوانان بنی اسرائیل را مفتون خود ساخته بود . روزی بعضی از جوانان گفتند که اگر فلان عابد مشهور ، این را ببیند فریخته خواهد شد ان زن چون این سخن را شنید گفت و الله به خانه نروم تا او را مفتون خود کنم . پس در همان شب قصد منزل ان عابد نمود و در را کوبید و گفت : ای عابد ، مرا امشب پناه ده که در منزل تو شب را یه روز اورم .عابد ابا نمود ، ان زن گفت که بعضی از جوانان اسرائیل با من قصد زنا دارن و از ان ها گریخته ام و اگر در نمیگشایی ان ها میرسند فضیحت می رسانند به من . عابد چون این سخن را شنید درا گشود . چون زن به منزل عابد دزامد جامعه های خود را افکند . چون عابد حسن و جمال او را مشاهده نمود از شوق بی اختیار شد و دست به او رسانید و در حال ، متذکر شد و دست از او برداشت و دیگی در بار داشت که اتش در زیر ان می سوخت ، رفت و دست خودرا در زیر دیگ گذاشت . زن گفت که چه کار میکنی ؟ گفت : دست خو را می سوزانم به جزای ان خطایی که از من صادر شد . پس زن بیرون شتافت و بنی اسرائیل را خبر که عابد دست خود را می سوزاند . چون بیامدند دستش تمام سوخته بود
کلمات کلیدی :
مرحوم،
حاج،
شیخ،
عباس،
قمی،
حرف،
دل
ارسالکننده : علی ولی در : 92/11/26 8:59 عصر
(( ابنِ بابوَیه ))نقل کرده است که روزی حضرت رسول (ص) در سایه درختی نشسته بودند و در روز بسیار گرمی . ناگاه شخصی امد و جامه های خود را کند و در زمین گزم (داغ) می غلطید و گاهی شکم خود را و گاهی پیشانی خود را بر زمین (داغ) می مالید و می گفت : ای نفس ! بچش ، که عذاب الهی از این عضیم تر است . حضرت رسول (ص) به او نظر می فرمود . پس او جامه های خود را پوشید . حضرت او را طلبیدند و فرمودند که بنده خدا ! کاری از تو دیدم که از دیگری ندیده ام چه چیز تو را باعث بر این شد ؟ گفت : ترس الهی مرا باعث این شد ، و به نفس خود این گرمی را چشاندیم که بداند عذاب الهی را - که از این شدید تر است - تاب ندارد . پس حضرت فرمودند که : از خدا ترسیده ای انچه شرط ترسیدن است ، و به درستیکه پروردگار تو مباهات کرد به تو با ملائکه سماوات . پس به اصحاب خود فرمود که نزدیک این مرد روید تا برای شما دعا کند . چون به نزدیک او امدند گفت : خداوندا! جمع کن امر همه را بر هدایت ، و تقوا را توشه ما گردان و بازگشت ما را به سوی بهشت گردان
برگرفته شده از کتاب زندگی پس از مرگ مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره)
کلمات کلیدی :
زندگی،
پس،
از،
مرگ،
مرحوم،
حاج،
شیخ،
عباس،
قمی،
(ره)
ارسالکننده : علی ولی در : 92/11/25 1:38 عصر
سلام به دوستان خوببم امیدوارم از مطالب این وبلاگ لذت ببرید و من می خوام امروز شما رو به تعدادی حکایت مهمون کنم
1 -نادانی فرعون
گویند : ابلیس وقتی نزد یک فرعون امد ، و وی خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می کرد . ابلیس گفت : هیچ کس تواند که این خوشه انگور تازه را خوشه مروارید خوشاب ساختن ؟ فرعون گفت : نه . ابلیس به لطایف سحر ان خوشه انگور را خوشه مروارید خوشاب ساخت . فرعون تجعب کرد و گفت :اینت استاد مردی که تویی ! ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت : مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند ، تو با این حماقت ، دعوی خدایی چگونه می کنی ؟!
2-خواجه و غلام بخیل
اورده اند که خواجه ای بود عظیم بخیل ، و غلامی داشت که به ده هزار دینار خریده بود ؛ و او به هزار درجه از خواجه بخیل تر بود . روزی خواجه گفت : ای غلام ،نان بیاور ، و در ببند غلام گفت :ای خواجه ،خطا میکنی . می بایست گفت : در ببند و نان بیاور ، و ان به حزم نزدیک تر بودی ! پس خواجه را این خوش امد و او را ازاد کرد و السلام.
دو حکایت صوتی از زبان شیرین و زیبای زنده یاد خسرو شکیبایی من که خیلی لذت بردم
حکایت اول لینک دانلود
حکایت دوم لینک دانلود
کلمات کلیدی :
زنده،
یاد،
خسرو،
شکیبایی
ارسالکننده : علی ولی در : 92/11/23 9:27 عصر
سلام دوستان خوبمم که بازدید کننده این وبلاگ هستید میخواستم شما رو به تعدادی ضرب المثل های ایرانی مهمون کنم شاید شنیده باشید شاید نه امیدوارم لذت ببرید
1- جنگ اول یهتر از صلح اخر
میدونی منظور یعنی چی یعنی اینکه وقتی تمام حرف ها و قرار مدارها و حساب کتاب ها در همان ابتدای کار گفته و روشن شود که بعدا دلخوری و ناراحتی و مشکلی پیش نمی اید
2- چراغ ظلم و ظالم تا صبح نمیسوزد
ظلم و ظالم همیشه دوام نمی یابد
3-حاجی حاجی مکه
کسی که برای شانه خالی کردن از انجام کاری برود و دیگر پیداش نشود
4-چهار میخ کردن
محکم کردن
5-خر خودت را بران
مشغول کار خودت باش و کار خود را پیش ببر
6-خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا میرود دیوار کج
هرکاری باید از راه صحیح و با فکر و منطق شروع و پایه گذاری گردد اگر نه تا اخر دچار مشکل و اشتباه خواهد شد و نتیجه درستی هم نخواهد داشت
7-زن بلاست،انشاالله هیچ خونه ای بی بلا نباشد
عقیده مردها نسبت به زن و اینکه هر خانه ای با و جود زن صفا و روشنایی و رونق دارد
8-عزرائیل را جواب کردن
به کسی یا بیمار بد حالی میگویند که از مرگ حتمی جان بدر برده باشد
9-ماست ها را کیسه کردن
پوشاندن و اصلاح ظاهری و بی فایده عیب یا خرابکاری
10-مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
کسی که بلایی بر سرش امده و تجربه تلخی از چیزی دارد در ان مورد بدگمان و محتاط تر می شود
کلمات کلیدی :
ضرب،
المثل،
ها،
ی،
ایرانی